سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

سی و دو

    نظر

امروز سی و دومین روز است.

مثل سربازی هستم که همزمان در هفت تا جبهه می جنگد. دوست دارم زن خانه دار خوبی باشم، با برنامه تمیز منظم منضبط، دوست دارم مادر خوبی باشم، با صبر و حوصله آرام مهربان، برای بچه وقت بگذارم کتاب بخوانم حرف بزنم برای  پارک و کتابخانه و ورزش همراهیش کنم. دوست دارم انسان موفقی باشم بیاموزم، ورزش زبان و هزار تا چیز دیگر دوست دارم برای خودم کتاب بخوانم. دوست دارم فرزند خوبی باشم به پدر و مادرم مرتب سر بزنم احوال خواهر برادرها را بپرسم. دوست دارم دوست خوبی باشم به دیگران کمک کنم همسایه خوبی باشم، فامیل خوبی باشم، همسر خوبی باشم...............

اما آیا واقعا می شود به همه اینها با هم رسید. میشود در همه جبهه ها حضور فعال داشت!

بارها شنیده ام آدمهای بی برنامه می گویند وقت نمی شود! من که برنامه دارم!

چند تا چیز با هم توی ذهنم است یکی اینکه ذهن به سکوت نیاز دارد آیا با انجام چند تا کار همزمان و پی در پی جایی برای ایجاد این سکوت می ماند. دوم اینکه آیا تمرکز روی یک کار و رها کردن بقیه بهتر نیست؟؟؟ اگر اینطور باشد باید سالها بگذرد تا بشود به چند تا کار رسید. واقعا سر در گم هستم. در حال حاضر قرار بود دخترک به ورزش برود و کلاس زبان و شبها برایش قصه بخوانم و روزی یک صفحه ریاضی. اما قصه خواندن هر سه چهار شب یک بار کنار گذاشته می شود. چون شام دیر خورده میشود. یا حواسم نیست یا دخترک خسته به خواب می رود قبل از اینکه فرصت کتابی باشد.

ریاضی هم به خاطر ورزش امکان پذیر نیست. یعنی روزهایی که می رویم ورزش مشقها می ماند و دیگر فرصتی برای حل مسائل ریاضی ولو یک صفحه هم نیست!

کارهای خودم هم که نگو قرار بود مراقبه کنم. وقتی صبح خیلی زود بیدار میشوم و خیلی زود مراقبه می کنم دائم چرت می زنم و اصلا مراقبه نمی شود. دیرتر هم بیدار می شوم کارها می ماند. ساعت مشخصی برایش ندارم. به زبان و کتاب خواندن هم که اصلا این روزها نرسیده ام. اگر شب بیدار بمانم صبح از کارها جا می مانم اگر صبح زود بیدار شوم باید شب هم نسبتا زودتر بخوابم.

الان یک فکری به ذهنم رسید که البته خیلی فکر جدیدی نیست. همان فکر قدیمی است برای هر کاری ساعت تعیین کنم. می دانم که یک چالش بسیار بسیار بزرگ برای من است که هر کاری را سر ساعتش انجام بدهم. حتی شاید بزرگترین چالش زندگی من و چیزی که بتواند زندگی مرا به طرز بسیار خوبی متحول کند. این هفته تمرکزم را می گذارم روی انجام دادن هر کاری سر ساعتش امیدوارم جواب بدهد و بشود چند تا هندوانه را با یک دست بلندکرد.

پ ن: هفته پیش هفته صحبت کردن با صدای آرام و شمرده شمرده بود . عالی بود معجزه آسا حتی. وقتی وسط داد و بیدار دخترک من با صدای خیلی آرام و شمرده حرفم را می زدم او هم مجبور بود آرام بگیرد تا صدایم را بشنود. ما آینه بچه ها هستیم و باید نقش آینه را خوب بازی کنیم بچه ها ما را می بینند و بعد تکرار می کنند . شمرده و آرام حرف بزنم، مرتب و زیبا لباس بپوشم آرام غذا بخورم خوشبو باشم و مهربان و مرتب همه می شود الگوی دخترکم. و برعکس هم همان است. هر چه کنم دخترک ضبط و ثبت خواهد کرد.